سیر تاریخنگاری در ایران
پیش از اسلام:
سنت تاریخنگاری در ایران پیش از اسلام به سبب فقدان آثار مکتوب از دورة قدیم و میانة ایران بدرستی مشخص نیست، از اینرو نمیتوان از تاریخنگاری مستقلی دست کم تا زمان ساسانیان یاد کرد. افزون بر این، ایرانیان بیشتر متمایل به حفظ سن شفاهی بودهاند تا مکتوب کردن حقایق تاریخی. تاریخنگاری ساسانی وامدار داستانهای مذهبی و حماسی دربارة پیشدادیان و کیانیان، روایتهای حماسی و تاریخی پارتیان در مشرق و شمالشرقی ایران(خراسان قدیم)، و اساطیر موجود در اوستا و اخبار شاهان ساسانی است. در واقع، حماسههای باستانی به صورت گزارشهای تاریخی درآمدند و مورخان درباری مطابق با عملکرد پادشاهان، تاریخ را به صورتی گزینشی نوشتند.
پس از اسلام(دورهی اسلامی):
در این دوره، مشخصاً از قرن سوم تا زمان مغول، تألیف تاریخهای محلی و تاریخ دودمانها بیش از پیش رواج یافت و مسائل راجع به حکمرانان و دربار آنان موضوع اختصاصی بسیاری از کتابهای تاریخی شد و اندیشة تاریخی با اندیشة فلسفی عقلگرا هماهنگ گردید و از آن تأثیر گرفت. مورخ در این دوره موضوعات تاریخی را نقد و بررسی، و روایت صحیح را انتخاب میکرد و فن دبیری و سنت ادبی را با تاریخ میآمیخت.
· مغول
· صفویان
دورهی مغول:
دورهی مغول، دورهی اوج تاریخنگاری بود. مشخصهی این دوره از سویی فزونی نوشتههای تاریخی به فارسی و از سوی دیگر رواج مجدد تاریخنگاری عمومی بود. تاریخنگاران این دوره از دیوانیان بودند و به اسناد و مدارک بسیاری دسترسی داشتند. در دورة مغولان، برخی از مورخان به ضبط رویدادهای تاریخی به صورت منظوم پرداختند.
دورهی تیموریان و ترکمانان:
دورهی تیموری، دورهی شکوفایی تاریخنگاری به زبان فارسی بود. پس از مرگ سلطان ابوسعید بهادار در 736 تا به قدرت رسیدن تیمور در ماوراءالنهر در 771، تاریخنگاری تحولی نداشت.
صفویان:
پس از ضعف و زوال تیموریان در اواخر سدهی نهم و آغاز سدهی دهم و انتقال کانون تحرکات سیاسی از شرق به غرب ایران و تأسیس حکومت شیعی صفوی، و سپس درگیری آنان با عثمانیان و ازبکان، نگرش مورخان نیز تغییر یافت. ویژگی آثار تاریخی این دوره، شکل جدید دورهبندی تاریخی براساس اندیشة شیعی بود. مورخان دورهی صفوی سنت تاریخنگاری پیشین را ادامه دادند و در نگارش، شیوهی رایج در نوشتههای فارسی را برگزیدند. هرچند در این دوره آثار تاریخی بسیاری تألیف شد، به طور کلی از سدهی دهم محتوای کتابهای تاریخی تنزل کرد و در متون تاریخی به نقد و ارزیابی منابع تاریخی و تحلیل رویدادها کمتر توجه شد.
دورهی افشاریان و زندیان:
در دورهی افشاریان سنت تاریخنگاری دورهی صفوی ادامه یافت. یکی از معدود مورخان این دوره میرزامهدیخان استرآبادی، منشی مخصوص نادرشاه افشار، بود. در دورهی زندیه نیز شیوهی تاریخنگاری مانند دورهی پیشین بود.
دورهی قاجار و پهلوی:
قاجاریان به تاریخ توجه ویژهای داشتند که سبب تألیف کتابهای تاریخی بسیاری شد. شیوهی تاریخنگاری در این دوره، به سبب تحولات جامعهی ایران، متنوع بود و میتوان آن را به دو شیوهی سنتی و جدید تقسیم کرد: تاریخ نگاری سنتی و تاریخنگاری جدید.
تاریخنگاری سنتی:
این شیوه که تا پیش از تحولات عصر جدید مرسوم بود. استمرار وقایع نگاریها و مجلسنویسیهای دورهی صفوی و متأثر از روش اسکندربیک منشی در عالمآرای عباسی و میرزا مهدیخان استرآبادی در جهانگشای نادری بود. تا پیش از تحولات عصر جدید، ادب و شعر و تذکرهنویسی و تراجم احوال با تاریخ مجموعة واحدی تشکیل میدادند. در اینگونه تاریخنگاری، سنجش و نقد و ارزشیابی منابع و نتیجهگیری در کار نبود و مؤلفان، وقایع را بدون در نظر گرفتن روابط علت و معلولی کنار هم میچیدند و از ذکر بسیاری از وقایع به سبب ترس و مصلحتاندیشی یا درک نکردن معنای آنها چشمپوشی میکردند.
تاریخنگاری جدید:
مقدمات تاریخنگاری جدید از زمان آشنایی ایرانیان با روشهای تحقیق اروپایی آغاز شد. در نتیجة شکست ایرانیان از روسیه، توجه شماری از ایرانیان به رمز ترقی غرب جلب شد. تأسیس دارالفنون در 1268 و گشایش مدرسهی علوم ساسی در 1317 و تدریس تاریخ در این دو مدرسه نیز عامل آشنایی با تاریخ اروپا و تاریخنگاری اروپایی شد. تألیف کتاب تاریخ برای تدریس به طور مشخص از زمان تأسیس دارالفنون آغاز شد و نخستین کتاب تاریخ درسی را ژول ریشار(J.Richard) دربارهی ناپلئون نوشت.
از سوی دیگر، از قرن دوازدهم/ هجدهم- که دولتهای غربی به هند و خلیج فارس و خاورمیانه و به طور کلی جهان اسلام توجه کردند- بتدریج پایههای شرقشناسی و اسلامشناسی و ایرانشناسی نهاده شد. روسیه و انگلیس که در ایران به دنبال منافع خود بودند، در حوزهی ایرانشناسی بر سایر دولتهای غربی پیشی گرفتند و برای بهرهبرداری بیشتر، مراکز متعهد تحقیق دربارة فرهنگ و زبان و تاریخ ایران تأسیس کردند. از این مراکز، ایرانشناسان نامداری ظور کردند که به تألیف تاریخ ایران پرداختند و بر تاریخنگاری جدید ایران تأثیر شایانی نهادند.
توجه ایرانشناسان به تألیف تاریخ ایران، بر تاریخنگاری ایران تأثیر بسیار گذاشت و سبب کنار نهادن شیوهی سنتی شد. با ترجمهی کتابهای تاریخی، پیروی از شیوهی تاریخنگاری غرب(سادهنویسی، دقت علمی، مطالعه در اسناد و نامههای رسمی و دوستانه، و توجه به تاریخ دورهی باستان) آغاز شد.
تاریخنگاری در دورهی پهلوی، از نظر روش، ادامهی روند دورهی قاجار بود. بعد از کودتای سوم اسفند 1299، به تاریخ باستانی بیش از حوادث دورهی قاجار توجه شد. در فاصلهی بین جنگ جهانی اول و دوم، مؤسسات علوم عالی گسترش یافت و تاریخنگاران زبدهای تربیت شدند که تألیفاتشان نمونهی کامل سبک جدید تاریخ نویسی ایران است. اشخاصی چون عباس اقبال آشتیابی و احمد کسروی و سعید نفیسی و غلامرضا رشید یاسمی، که از پیشگامان و استادان تاریخنگاری جدید بودند، در مجلهها آرای خود را بیان داشتند.
از میان تاریخنگاران جدید ایران، بیش از همه فریدون آدمیت تاریخ ایران را با توجه به تاریخ اندیشه بررسی کرده و کتابهای متعددی در این زمینه نوشته است، از جمله اندیشة ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار (چاپ 1356 ش)، اندیشههای طالبوف تبریزی (چاپ 1363 ش)، اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی(چاپ 1357 ش)، فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت (چاپ 1357 ش)، امیرکبیر در ایران (چاپ 1354 ش) و ایدئولوژی نهضت مشروطیت(بیتا.). به نظر آدمیت، با آنکه تاریخنگاری ایران متحول گردیده و به تاریخنگاری علمی توجه بسیار شده، به دلیل فقر فکر و دانش سیاسی و فقر معرفت تاریخ و فهم تاریخی، تاریخنگاری فقط در بخش تاریخ سیاسی و اقتصادی رشد کرده و تاریخ اندیشه و تاریخ اجتماعی رشد شایستهای نداشته است(آدمیت، 1363، مقدمه، ص دو – سه).
عبدالهادی حائری نیز به تاریخ اجتماعی و تاریخ اندیشه نظر داشته و در تألیف تاریخ شیوهی علمی را برگزیده است. از نوشتههای اوست: تشیع و مشروطیت (چاپ 1360 ش)، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویهی تمدن بورژوازی غرب(چاپ 1367ش)، تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونری در کشورهای اسلامی (1368ش).
تاریخنگاران دیگری که در دورهی معاصر به شیوهی علمی کتاب تاریخی نوشته یا در زمینهی تاریخ به تحقیق پرداختهاند، عباس زریاب خویی، احسان یارشاطر، عبدالحسین زرینکوب، عبدالحسین نوائی و ایران افشار در خور ذکراند.